مطالب جالب ،طنز و خواندنی از دفتر خاطرات یک نو عروس


دخترایرونی

 

 

 

 مطالبی جالب ، طنز و خواندنی از

دفتر خاطرات یک نو عروس

 شنبه

ریچاردامروزرفت مغازه ویه مرغ خرید وازمن خواست که واسه

مراسم روزیکشنبهاونوآماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه

جوری میشه تن یه مرغ لباس کرد

وآمادش کرد.قبلابه این نکته تومزرعمون توجه نکرده بودم

ولی بلاخره یه لباس قدیمی عروسک پیداکردم باکفشهای خوشگلش...

وای من فکرمیکنم مرغه خیلی خوشگل شده بود

وقتی ریچاردمرغ رودیداول شروع کردتاشماره 10 شمردن

ولی بازم خیلی پریشون بودحتمابه خاطرشغلشه یا توقع داشته مرغه

واسش برقصهوقتی ازش پرسیدم عزیزم اتفاقی افتاده شروع کرد

به گریه وزاری وهی دادمیزد

آخه چرامن ؟چرامن؟هوووم حتمابه خاطراسترس کارشه من مطمئنم

 


ادامه مطلب
نوشته شده در 11 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 20:39 توسط افسانه| |

صفحه قبل 1 صفحه بعد


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - قالب میهن بلاگ - قالب وبلاگ